جانان با کیک دندونی در هفت ماهگی
جانان و مامان و بابا در جشن دندونی
سالادالویه جشن دندونی جانانم
آش جشن دندونی دخترقشنگم
کیک جشن دندونی جانانم
ژله جشن دندونی جانان گلم
کارت دعوت جشن دندونی بهار زندگیم
پلاکاردهای جشن دندونی جانانی
اولین دل نوشته برای دخترم
جانان مادر, در بازی زندگی یادمیگیری اعتماد به حرفهای قشنگ بدون پشتوانه مثل اویختن به طنابی پوسیده است ... یاد میگیری نزدکترین ها به تو میتوانند دورترین شوند.... باید انقدر از خودت پس انداز برای روز مبادا داشته باشی که بتوانی یک روز تمامت را بغل کنی و راه بیفتی و بروی در جایی ,که شنیده ,فهمیده نمیشوی ,نمانی.... یادمیگیری دیوار خوب است ... سایه درخت مطلوب است, اما هیچکدام تکیه گاه ابدی نیست.... یادمیگیری که چگونه چینی احساسات را بندبزنی و خیاط ماهری بشوی برای دلت.... امید را هر شب به جا رختی تردید بیاویزی و صبح به تن کنی تا نشکنی و برای خودت بمانی.... یادمیگیری کم کم خودت را دوست داشته باشی ...که سرمایه گرانبهای هر ادمی ,,خودش,, است. میدانم تو...
نویسنده :
عمو مهدي
12:17